گاه می اندیشم
خبر ِ مرگ ِ مرا با تو چه کس می گوید ؟
آن زمان که خبر ِ مرگ مرا
از کسی می شنوی ، روی تو را
کاشکی می دیدم
شانه بالا زدنت را ،
ــ بی قید ــ
و تکان دادن ِ دستت که ،
ــ مهم نیست زیاد ــ
و تکان دادن ِ سر را که ،
ــ عجیب ! عاقبت مُرد ؟
ــ افسوس !
کاشکی می دیدم !
من به خود می گویم :
« چه کسی باور کرد
جنگل ِ جان ِ مرا
آتش ِ عشق ِ تو خاکستر کرد ؟ »
سلاااااااااااااام
عسیس دلم لینک شدی بازم بهم بسریا
ممنونم که منو هم لینک کردی درضمن شعترم زیبا بود راحت تو ذهن نقش میبست
فدات عیدت مبارک بابای
همه چی مرتب دوست داشتنی و دلنشین بود مرسی ازوبلاگ عالیتون.
mer30 azizam