پیداست هنوز شقایق نشدیزندانی زندان دقایق نشدیوقتی که مرا از دل خود می رانییعنی که تو هیچ وقت عاشق نشدیزرد است که لبریز حقایق شده استاست که با درد موافق شده است تلخعاشق نشدی وگر نه می فهمیدیپاییز بهاریست که عاشق شده است