همچون عشق مجنون است دلم غم دارد غم خونین دارد سرم عشق، عشق سنگین دارد آسمان محوتماشای زمینیان دل ها محوزیبایی عاشقان آسمان قدری بباربه دل غم زده ام تا پاک شود غم ز دل درد زده ام من دیگر مونسی ندارم ای آسمان تومونسم باش ندارم من ای مهربان زمین رنگ خون گرفته است خون به خود جون گرفته است آتشی زخون بر پاست مرگ ازخون پی ماست همه درد دارند درسینه دردسرد دارند درسینه من باشقایق هایم من باقایق هایم با بادبانی میروم به آسمان خسته وجم می روم تا دل تنگ، دل تنگی ها نشوم می روم تا همرنگ بی رنگی ها نشوم آسمان قدری ابریست به دلم غم سردی جاریست به دلم آسمان می بارداز پی مرگ ها خون می گرید زسوی دردها آسمان منتظر نگاه گریان من تنها به درگاه عاشقان ای آسمان ببار که دلم خون است زاین بی داد ها پی عشق مجنون است در درگاه تو ای عالم پاک مهربان می برم دست به دعاای توپاک جهان
اپلین
عالی بود
سلام

ممنون که بهم سر زدی
راجع به اون داستانم بادرج منبع(آدرس وب)
مانعی نداره استفاده کنین
خوشحال میشم بازم بهم سر بزنی
راستی شما لینک شدین
ziba bood
mmamnon