افسوس خوردن های بی فایده

خدایا ؛کسی را که قسمت کس دیگریست،سر راهمان قرار نده تا شبهای دلتنگیش برای ماباشد و روزهای خوشش برای دیگری

افسوس خوردن های بی فایده

خدایا ؛کسی را که قسمت کس دیگریست،سر راهمان قرار نده تا شبهای دلتنگیش برای ماباشد و روزهای خوشش برای دیگری

دوستان عاشق شدن کار دل است



دوستان عاشق شدن کار دل است

 دل چو دادی ، پس گرفتن مشکل است

تا توانی با رفیقان همرنگ باش

 یا مزن لاف رفیقی یا حقیقت مرد باش . . .

عاقبت چت کردن


به من می گفت هیجده ساله هستم … تو اسمت را بگو، من هاله هستم
 
بگفتم اسم من هم هست فرهاد … ز دست عاشقی صد داد و بیداد
 
بگفت هاله ز موهای کمندش … کمان ِابرو و قد بلندش
 
بگفت چشمان من خیلی فریباست … ز صورت هم نگو البته زیباست
 
ندیده عاشق زارش شدم من … اسیرش گشته بیمارش شدم من
 
ز بس هرشب به او چت می نمودم … به او من کم کم عادت می نمودم
 
در او دیدم تمام آرزوهام … که باشد همسر و امید فردام
 
برای دیدنش بی تاب بودم … زفکرش بی خور و بی خواب بودم
 
به خود گفتم که وقت آن رسیده … که بینم چهره ی آن نور دیده
 
به او گفتم که قصدم دیدن توست… زمان دیدن و بوییدن توست
 
ز رویارویی ام او طفره می رفت … هراسان بود او از دیدنم سخت
 
خلاصه راضی اش کردم به اجبار… گرفتم روز بعدش وقت دیدار
 
رسید از راه، وقت و روز موعود … زدم از خانه بیرون اندکی زود
 
چو دیدم چهره اش قلبم فرو ریخت … توگویی اژدهایی بر من آویخت
 
به جای هاله ی ناز و فریبا … بدیدم زشت رویی بود آنجا
 
ندیدم من اثر از قد رعنا … کمان ِابرو و چشم فریبا
 
مسن تر بود او از مادر من … بشد صد خاک عالم بر سر من
 
ز ترس و وحشتم از هوش رفتم… از آن ماتم کده مدهوش رفتم
 
به خود چون آمدم، دیدم که او نیست… دگر آن هاله ی بی چشم و رو نیست
 
به خود لعنت فرستادم که دیگر … نیابم با چت از بهر خود همسر
 
بگفتم سرگذشتم را به «امید» … به شعر آورد او هم آنچه بشنید
 
که تا گیرند از آن درس عبرت … سرانجامی ندارد قصّه ی چت

خدایا کجایی...؟

امشب به سوگ ستاره ام نشسته ام و در غم نبودنش آسمان را خط خطی می کنم ،

 امشب برای مرگ چشمانم لباس سیاه پوشیده ام ،

رفتنت را هیچ گاه باور نخواهم کرد چون تو را در اعماق وجود خود همیشه احساس میکنم

 اکنون تورا آشکار تر از همیشه  می بینم...چون تو همرنگ هیچ کس نیستی...

عجیب دلم هوایت را کرده

 نفسهایم به شماره افتاده و بیشتر از همیشه به حضورت محتاجم

خدایا کجایی...؟

آدم وقتی می میره آزاد آزاد میشه


آدم وقتی می میره آزاد آزاد میشه

دیگه نه از عشق خبری هست نه از غم نه از پول...
دیگه حتی مریض نمی شی که کسی نیاد عیادتت
دیگه غصه هم نداری که بری یه گوشه زانوهاتو از تنهایی بغل کنی 
دیگه عاشق کسی نمی شی که عاشقت نباشه
دیگه به کسی راست نمی گی که بهت دروغ بگه 
دیگه دلت هم واسه هیچکس تنگ نمیشه
دیگه غرورم نداری که اگه یه کسی بهت توهین کرد ناراحت بشی
دیگه حتی نمی تونی به اونایی که دوستشون داری بگی " دوست دارم"
چیه؟ ناراحت شدی؟ یاد غمهات افتادی؟ یا شاید گناهات؛ یا دلهایی که شکستی؟
بیا یه کاری بکنیم

یه جا یه جمله قشنگی دیدم عشقو باید از خودت برونی

دلم میخواد یه چیزی رو بدونی

دیگه نه عاشقی نه مهربونی

منم دیگه تصمیممو گرفتم

اصلا نمیخوام که پیشم بمونی

دیشب که داشتم فکرامو میکردم

دیدم با تو تلف شده جوونی

یه جا یه جمله قشنگی دیدم

عشقو باید از خودت برونی

چه شعرایی من واسه تو نوشتم

تو همه چیز بودی جز آسمونی

یادت میاد منتمو کشیدی؟

تا که فقط بهت بدم نشونی؟

یادت میاد روی درخت نوشتی

تا عمر داری برای من میخونی؟

یادت میاد حتی سلام من رو

گفتی به هیچ کسی نمی رسونی؟  

حالا بیار عکسامو تا تموم شه

اگه وقت داری اگه میتونی

نگو خجالت میکشی میدونم

تو خیلی وقته دیگه مال اونی

خوش باشی هر جا که میری الهی

واست تلافی نکنه زمونی

من اهل نفرین نبودم چه برسه که تو باشی

الهی سقف آرزوت خراب بشه روی سرش

بیای ببینی که همه حلقه زدن دور و ورش
الهی که روز وصال طوفان شه از سمت شمال
هیچی از اون روز نمونه بجز گلای پر پرش
قسم میخوردی با منی قسم میخوردی به خدا
خدا الهی بزنه تو کمرت تو کمرش
من اهل نفرین نبودم چه برسه که تو باشی
بیاد الهی خبرت ، بیاد الهی خبرش
عمرت الهی کم نشه اما پر از غصه باشه
زجرهایی که به من دادی بکشی تا آخرش
الهی که یه روز خوش از تو گلوت پایین نره
رسوای عالمت کنن اون چشای در به درش
قسم میخوردی با منی قسم میخوردی به خدا
خدا الهی بزنه تو کمرت تو کمرش
من اهل نفرین نبودم چه برسه که تو باشی
بیاد الهی خبرت ، بیاد الهی خبرش

می خوام بدونم قد من عاشقته دوست داره
اینکه رها کردی منو می ارزه به دردسرش
هرچی بدی کردی به من الهی اون با تو کنه
ببینی دیگری به جات رفته شده هم سفرش
هرچی بدی کردی به من الهی اون با تو کنه
ببینی دیگری به جات رفته شده هم سفرش
الهی سقف آرزوت خراب بشه روی سرش
بیای ببینی که همه حلقه زدن دور و ورش

خدایم آه ای خدایم

خدایم آه ای خدایم

آه ای خدایم
صدایت میزنم بشنو صدایم
شکنجه گاه این دنیاست جایم

ادامه مطلب ...

تولد!!!

تولد!!! روزی که هیچگاه نفهمیدم برای چی باید خوشحال باشم!!!
پدر آن شب اگر خوش خلوتی پیدا نمی کردی
تو ای مادر اگر شوخ چشمی ها نمی کردی
تو هم ای آتش شهوت شرر بر پا نمی کردی
کنون من هم به دنیا بی نشان بودم

پدر آن شب جنایت کرده ای شاید نمی دانی
به دنیایم هدایت کرده ای شاید نمی دانی
از این بایت خیانت کرده ای شاید نمی دانی

بوسه


بوسه یعنی وصل شیرین دو لب
بوسه یعنی خلسه در اعماق شب
بوسه یعنی مستی از مشروب عشق
بوسه یعنی آتش و گرمای تب

ادامه مطلب ...

عشق یعنی نرسیدن

تو باعث شدی یه چیزی رو بفهمم . بفهمم عشق یعنی چی ... بفهمم دل کجاست ... بفهمم وقتی کسی عاشق میشه چه حالی داره ... بفهمم درد عشق چیه ... حالا می دونم ... میدونم عشق یعنی تشنگی . عشق یعنی نیاز . عشق یعنی التماس . عشق یعنی

آرزو . عشق یعنی خواستن و بدست نیاوردن . عشق یعنی دویدن و نرسیدن . آره ، عشق یعنی نرسیدن

کاش می دانستی........

کاش میدانستی که درون قلبم خانه ای داری تو که همیشه آنرا با شفق می شویم

و با آن میگویم که تویی مونس شبهای دلم

کاش میدانستی باغ غمگین دلم بی تو تنها شده است

و گل غم به دلم وا شده است

کاش میدانستی که درون قلبم با تبشهای عشق هم صدا هستی تو

.کاش میدانستی که وجود تو و گرمای صدایت به من خسته و آشفته حال زندگی می بخشد

کاش میدانستی.......

کاش می دانستی........

باز هم قلب کوچکم شروع به تبیدن کرد


باز هم گرما به سرزمین سرده وجودم باز گشت

و باز هم قلب کوچکم شروع به تبیدن کرد

.من ادعای عشق نمی کنم

چه کنم نمی توانم

.شاید زندگی دوباره لبخندی به رویم زد

لبخندی به وسعت دل تمام عاشقان

لبخندی نابایان

ولی من هنوز ادعای عشق نمی کنم

حتی اگر چشمان بی فروغم باز هم به روی دیدگان زیبایت گشوده شود

.بگزار.......

بگزار در تنهایی نفس بکشم و تا عمق وجودم احساس آرامش کنم.

من از قصه زندگی ام نمی ترسم

من از قصه زندگی ام نمی ترسم

من از بی تو بودن به یاد تو زیستن و تنها از خاطرات گذشته تغذیه کردن می ترسم.

ای بهار زندگی ام

اکنون که قلبم مالا مال از غم زندگیست

اکنون که باهایم توان راه رفتن ندارد

برگرد

باز هم به من ببخش احساس دوست داشتن جاودانه را

باز هم آغوش گرمت را به سویم بگشا

باز هم شانه هایت را مرحمی برایم قرار بده.

بگزار در آغوشت آرامش را به دست آورم

بدان که قلب من هم شکسته

بدان که روحم از همه دردها خسته شده.

این را بدان که با آمدنت غم برای همیشه من را ترک خواهد کرد.

بس برگرد که من به امید دیدار تو زنده ام

وقتی دلـــــم میگیرد

وقتی از غربت ایام دلـــــم میگیرد

مرغ امید من از شدت غم میمیرد

دل به رویای خوش خاطره ها میبندم

بازهم خاطر تو دســت مرا میگیرد

عشق چیست؟

به کوه گفتم عشق چیست؟        لرزید.

 به ابر گفتم عشق چیست؟        بارید.

به باد گفتم عشق چیست؟         وزید.

به پروانه گفتم عشق چیست؟     نالید.

به گل گفتم عشق چیست؟       پرپر شد.

و به انسان گفتم عشق چیست؟

 اشک از دیدگانش جاری شد و گفت؟     دیوانگیست!!!

دل تنهای من تنها ترین شد...


دلم با عشق تو عاشق ترین شد
 تمام لحظه هایم بهترین شد
 ولی بی مهریت کار دلم ساخت
 دل تنهای من تنها ترین شد...

آه عجب کاری به دستم داد دل



من که گفتم این بهار افسردنی است   من که گفتم این پرستو مردنی است

من که گفتم ای دل بی بند و بار      عشق یعنی رنج ، یعنی انتظار

آه عجب کاری به دستم داد دل     هم شکست و هم شکستم داد دل

مرگ من روزی فرا خواهد رسید

مرگ من روزی فرا خواهد رسید

در بهاری روشن از امواج نور

در زمستانی غبار آلود و دود

یا خزانی خالی از فریاد و شور

 

ادامه مطلب ...

به چه می خندی تو؟به شکست دل من؟

به چه می خندی تو؟

به مفهوم غم انگیز جدایی؟

به چه چیز؟

به شکست دل من؟

یا به پیروزی خویش؟

به چه میخندی تو؟

به نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد؟

یا به افسونگری چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد؟

به چه میخندی تو؟

به دل ساده ی من میخندی که دگر تا به ابد نیزبه فکر خود نیست؟

خنده دار است بخند...

خلوتم را نشکن

خلوتم را نشکن .

تقدیم به تمام عاشقان

خلوتم را نشکن

شاید این خلوت من کوچ کند

به شب پروانه

به صدای نفس شهنامه

به طلوع اخرین افسانه

و غروبی که در ان

نقش دیوانگی یک عاشق

بر سر دیواری پیدا شد.

خلوتم را نشکن

خلوتم بس دور است

ز هوای دل معشوق سهند

خلوتم راه درازی ست میان من و تو

خلوتم مروارید است به دست صیاد

خلوتم تیر وکمانی ست به دست سحر

خلوتم راه رسیدن به خداست

خلوتم را نشکن

بخاطر نمکی که بر زخمم گذاردی

.... بخاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی .... بخاطر تمام غمهایی که بر صورتم نشاندی .... نمی بخشمت .... بخاطر دلی که برایم شکستی .... .. بخاطر احساسی که برایم پرپر کردی ..... نمی بخشمت .... بخاطر زخمی که بر وجودم نشاندی ..... بخاطر نمکی که بر زخمم گذاردی .... و می بخشمت بخاطر عشقی که بر قلبم حک کردی

برام دعا کن عشق من، همین روزا بمیرم ...

برام دعا کن عشق من، همین روزا بمیرم ...

آخه دارم از رفتن بدجوری گُر میگیرم ...

دعا کنم که این نفس،تموم شه تا سپیده ...

کسی نفهمه عاشقت، چی تا سحر کشیده ...

این آخرین باره عزیز،دستامو محکمتر بگیر ...

آخه تو که داری میری،به من نگو بمون نمیر ...

گاهی بیا یه باغ سبز،درش بروت بازه هنوز ...

من با تو سوختم نازنین،باشه برو با من نسوز ...

اگه یروز برگشتی و گفتن فلانی مرده ...

بدون که زیر خاک سرد حس نگاتو برده

گریه نکن برای من قسمت ما همینه ...

دستامو محکمتر بگیر لحظه ی آخرینه ...

این آخرین باره عزیز،دستامو محکمتر بگیر ...

آخه تو که داری میری،به من نگو بمون نمیر ...

گاهی بیا یه باغ سبز،درش بروت بازه هنوز ...

من با تو سوختم نازنین،باشه برو با من نسوز ...

برام دعا کن عـــــــــشــــــــــق من ...

چرارفتی؟؟؟

خدایا...........

 

خدایا فقط تو را می خواهم.....باور کرده ام که فقط تویی سنگ صبور حرف هایم
می ترسم از اینکه بگم دوسش دارم...اون نمی دونه که با دل من چه کرده...نمی دونه که دلی رو اسیر خودش کرده
هنوز در باورم نیست که دل به اون دادم و اون شده همه هستی ام
روز های اول آشنایی را بیاد میاورم آمدنش زیبا بود ...آنقدر زیبا حرف می زد که به راحتی دل به او باختم و او شد اولین عشقم در زندگی
بارالها گویی تو تمام زیبایی های عالم را در چهره و کلام او نهاده بودی
واین گونه مرا اسیر او کردی و دل کندن از او شد برایم محال و داشتنش بزرگترین ارزویم در زندگی
حالا که عاشقش شدم تو بگو چه کنم که تنهایم نگذارد....خدایا امشب به تو می گویم چون تو تنها مونس تنهایی هایم هستی..
چگونه بگویم بدون او می میرم....او رفته و در باورم نیست نبودنش...
خود خوب می دانم او مرا کودکی فرض کرد که نمی داند عشق چیست و برای عاشقی حرمتی قائل نمی باشد
مرا به بازی گرفت یا شاید....نمی دانم.....دگر هیچ نمی دانی.. اعتراف می کنم نفسم به بودن او وابسته است
بعد رفتن او دگر این نفس را هم نمی خواهم....حال تو بگو چه کنم ؟
بار خدایا دوست دارم مرا بفهمد حتی برای یه لحظه

نمی تونم، بدون تو بمونم

من دیگه طاقت موندن ندارم

نمی تونم، بدون تو بمونم

وقتی که نیستی، دلم سیاه

همیشه ابری، همیشه تو غباره

وقتی که رفتی، دیگه تنها موندم

هیچ حس و حالی واسه من نموندن

وقتی که رفتی، دلم شکسته

از همه ی آدما شده خسته

چرا رفتی، چرا من و جا گذاشتی


تو که دل دادی به من

هر چی بود گفتی به من

چرا رفتی، چرا من و جا گذاشتی

چرا توی حریم قلبم، پاگذاشتی

هر چه از دلم تو بردی

هر چه دیدی یا ندیدی

دلت و به دله غریبه کاشتی

من اینجا، توی قربت جا گذاشتی

من موندمو با دله شکسته ، با دلی زخمی خسته

بین راههای بسته ، توی تاریکی نشسته

اون دیگه رفته، بسه تمومش کن

گریه کن تو میتونی

پیش اون نمی مونی

اون دیگه رفته، بسه تمومش کن

گریه کن، ته خط، عشق تو دیگه رفته

تو دله، یکی دیگه نشسته تمومش کن

چشم به راه، نشین اینجا، میمونی دیگه تنها

گریه نکن اون دیگه نمیاد خونه

دست بکش، دیگه از اون طفلکی، دل داغون

اون دیگه، خوش فکر نکن حال تو میدونه

تنها میمونی، اخه این و میدونی، مثل اون پیدا نمیشه

اشکات میریزه، اخه اون واسط عزیزه، توی قلبته همیشه

یادش می افتی، دلت اتیش میگیره، میگی کاش برگرده پیشت

راهی نداری، تو باید طاغت بیاری، اخه میدونی نمیشه

دارم دق میکنم چه جور فراموشت کنم من

دارم دق میکنم چه جور فراموشت کنم من

اخه چه جور میشه، که ترک اغوشت کنم من

تو احساسمو بستی، به همه حیله و نیرنگ

مگه چی کم گذاشتم، به جز محبت و دل تنگ

همه احساس من به پای حیله هات حروم شد

همه جونم و عمرم، به پات نا تموم شد

می خواستم تو رو تو اوج اسمونها ببرم من

اخه چه جور دلت امد جداشی از، عشق و دل من

اره عشق و دل من

میخوای من ورهاکنی

یه لحظه  فکر کن تو به من ، شاید که باورم کنی

التماست نمیکنم، چون میدونم ، دوست نداری

اگه می خوای جدا بشی

به من بگو که واسه چی

مگه من و دوست نداری

چرا میخوای تنهام بذاری

چرا می خوای دوستی مارو بدون هیچ ، خراب کنی

مگه چی شده واسه تو ، میخوای من و رها کنی

میخوای من و رها کنی

من پذیرفتم شکست خویش راااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

من پذیرفتم شکست خویش را


پندهای عقل دور اندیش را

من پذیرفتم که عشق افسانه است

این دل درد آشنا دیوانه است

می روم شاید فراموشت کنم

با فراموشی هم آغوشت کنم

می روم از رفتنم دل شاد باش

از عذاب دیدنم آزاد باش

گرچه تو تنهاتراز ما می روی

آرزو دارم ولی عاشق شوی

آرزو دارم بفهمی درد را

تلخی برخوردهای سرد را

یادش به خیر آن روزها

هر روز

شیطان لعنتی
خط های ذهن مرا
اشغال می کند
هی با شماره های غلط ، زنگ می زند،‏
آن وقت من اشتباه می کنم و او
با اشتباه های دلم حال می کند.
دیروز یک فرشته به من می گفت:
تو گوشی دل خود را بد گذاشتی
آن وقت ها که خدا به تو می زد زنگ
آخر چرا جواب ندادی
چرا بر نداشتی؟!
یادش به خیر
آن روزها
مکالمه با خورشید
دفترچه های ذهن کوچک من را
سرشار خاطره می کرد
امروز پاره است
آن سیم ها
که دلم را
تا آسمان مخابره می کرد.
×××
با من تماس بگیر ، خدایا
حتی هزار بار
وقتی که نیستم
لطفا پیام خودت را
روی پیام گیر دلم بگذار

خدایا نگاه کن درست تو چه وقتی پر از اشکم اما می خندم به سختی

خدایا نگاه کن درست تو چه وقتی  پر از اشکم اما می خندم به سختی

حالا که تموم شد تو هم داری می ری

مبادا دست کسی رو بگیری

خدایا نگاه کن درست تو چه وقتی

پر از اشکم اما می خندم به سختی


 

ادامه مطلب ...

خداییش مشکل از من بود یا تو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خداییش اینطوی بود حال و روزم

خداییش حقمه اگه بسوزم ؟

من و از دست حرفات خسته کردی

خداییش بد من و وابسته کردی


ادامه مطلب ...

کاش از اول می دونستم واسه من موندنی نیستی



کاش از اول می دونستم

 

واسه من موندنی نیستی

 

 

 

یادته موقع رفتن

 

از ته دل می گریستی

 

 

 


ادامه مطلب ...

گل من خدا نخواست به تو بگم مسافرم


قسمت نشد ببینمت ،خدانگهداری کنم

 

فرصت نشد بمونم و از تو نگهداری کنم

 

گفتم اگه ببینمت دل کندنم سخته برات

 


ادامه مطلب ...

دیدن دوباره تو فقط تو خواب و خیاله

بی تو این روزای روشن واسه من تاریک و تاره

وقی بی تو تک و تنهام زندگیم منم نداره

از همون روزی که رفتی دل به هیچ کسی ندادم

فکر میکردم میرسی یه روز تو بیکسیم  بدادم

گفتن لحظه آخر واسه من هنوز سواله

دیدن دوباره تو فقط تو خواب و خیاله

لحظه های آخر تو توی قلب من میمونه

هیشکی مثل من بلد نیست قدر چشماتو بدونه

رفتی و چشمای خیسم یادگاری از تو مونده

بی وفاییات هنوزم تورو رو از دلم نرونده

چشم براه تو میمونم تا که برگردی دوباره

میترسم وقتی که نیستی دل من طاقت نیاره

گفتن لحظه آخرواسه من هنوز سواله

دیدن دوباره تو فقط تو خواب و خیاله

رفتی اما خاطراتت توی قلب من میمونه

هیشکی مثل تو بلد نیست دلمو بسوزونه

تا وقتی که زنده هستم چشم براه تو میمونم

تو دیگه رفتی که رفتی نمیای پیشم میدونم

اما هرکجا که هستی منو تو دلت نگه دار

با چشمای خیس و گریون من میگم خدانگهدار

خیلی دلم تنگه برات


بگی نگی این روزا بازم

 

خیلی دلم تنگه برات

 

بد جوری تنهام دوباره

 

بی تو اون رنگ چشات

 

 

 


ادامه مطلب ...