افسوس خوردن های بی فایده

خدایا ؛کسی را که قسمت کس دیگریست،سر راهمان قرار نده تا شبهای دلتنگیش برای ماباشد و روزهای خوشش برای دیگری

افسوس خوردن های بی فایده

خدایا ؛کسی را که قسمت کس دیگریست،سر راهمان قرار نده تا شبهای دلتنگیش برای ماباشد و روزهای خوشش برای دیگری

حکایت غمگین کوتاه و زیبا !!!


معلم عصبی دفتر رو روی میز کوبید و داد زد: سارا ... دخترک خودش رو جمع و جور کرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟ معلم که از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد: چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ هـــا؟! فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت کنم! دخترک چونه ی لرزونش رو جمع کرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت: خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن... اونوقت می شه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت می شه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تا صبح گریه نکنه... اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم... اونوقت قول می دم مشقامو ... معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین سارا ... و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد . . . 

نظرات 3 + ارسال نظر
mohammad پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:40 ب.ظ

چه قدر ناراحت کننده
بعضی ها پول ندارن حتی یه دفتر بخرن
بعضی ها انقدر دارن که نمی دونن باهاش چی کارکنن

یک دوست چهارشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:31 ب.ظ

سلام خیلی داستانتون قشنگ بود مرسی که هنوزم که داستانهای قشنگ میزارین که دل ما خودشو کمی جمع وجور کنه


salam golam
khosh omadi

فری پنج‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 11:54 ق.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد